Benyamin Geschrieben 5. März 2015 Melden Teilen Geschrieben 5. März 2015 salam dadasham, hmmm soale khubie....heidelberg be donia amadam, mannheim khuneye mane, frankfurt kar mikonam- hala khodet ghezavat kon dige^^ agar zendegi kar ast man frankurt zendegi mikonam- agar zendegi khanome man mannheim zendegi mikonam, agar zendegi onjast keh delam onjast man iran zendegi mikonam Wsalam,Mahdi Salam. Khob man motmaen hastam ke too Fraknfurt bayad Foorooshgahe Irani dashte bashe. Oonja hatman noone Sangak gir miyad! Maham delemoon Mashhade. Pas manam Mashhad zendegi mikonam! Khodahafez wassalam Benyamin Zitieren Link zu diesem Kommentar Auf anderen Seiten teilen More sharing options...
mahdi_mohajjer Geschrieben 13. März 2015 Autor Melden Teilen Geschrieben 13. März 2015 salam, agar ham gir naiad charei nadarim dige.. bayad ye safar berim iran ke ye nune dorust hesabi bokhorim wa az hale in havaye inja dar biarim... ah rasti- chera deleto nemiari Alman? faseleh khub nist dadash.. wsalam,mahdi Zitieren Link zu diesem Kommentar Auf anderen Seiten teilen More sharing options...
Benyamin Geschrieben 13. März 2015 Melden Teilen Geschrieben 13. März 2015 ﺳﻼﻡ. ﺁﺭﻩ ﻓﻜﺮ ﺧﻮﺑﻴﻪ. ﻣﻨﻢ اﻳﺸﺎﻟﻠﻪ ﭼﻨﺪ ﻣﺪﺕ ﺩﻳﮕﻪ ﻣﻴﺨﻮاﻡ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺮﻡ اﻳﺮاﻥ. ﺩﻟﻮ ﻧﻤﻴﺸﻪ ﺟﺎﻳﻲ ﺑﺮﺩ. ﺩﻝ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﻴﺮﻩ ﺟﺎﻳﻲ ﻛﻪ. ﺧﻮﺩﺵ ﻣﻴﺨﻮاﺩ! ﺧﺪا ﺣﺎﻓﻆ ﺑﻨﻴﺎﻣﻴﻦ mahdi_mohajjer reagierte darauf 1 Zitieren Link zu diesem Kommentar Auf anderen Seiten teilen More sharing options...
mahdi_mohajjer Geschrieben 13. März 2015 Autor Melden Teilen Geschrieben 13. März 2015 salam, ziba bud dadash! harfe khubi zadi.. Wsalam,Mahdi Benyamin reagierte darauf 1 Zitieren Link zu diesem Kommentar Auf anderen Seiten teilen More sharing options...
Benyamin Geschrieben 22. März 2015 Melden Teilen Geschrieben 22. März 2015 ﺳﻼﻡ. ﻓﺮا ﺭﺳﻴﺪﻥ ﻧﻮﺭﻭﺯ و ﺳﺎﻝ ﻧﻮ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻋﺰﻳﺰاﻥ ﺗﺒﺮﻳﻚ ﻣﻴﮕﻢ. اﻳﺸﺎﻟﻠﻪ ﻛﻪ ﺳﺎﻟﻲ ﺳﺮﺷﺎﺭ اﺯ ﺷﺎﺩﻱ و ﺗﻨﺪﺭﺳﺘﻲ ﺑﺮاﻱ ﻫﻤﻤﻮﻥ ﺑﺎﺷﻪ! همه ساله بخت تو پیروز باد. همه روزگار تو نوروز باد! ﺧﺪا ﺣﺎﻓﻆ ﺑﻨﻴﺎﻣﻴﻦ Zitieren Link zu diesem Kommentar Auf anderen Seiten teilen More sharing options...
mahdi_mohajjer Geschrieben 26. März 2015 Autor Melden Teilen Geschrieben 26. März 2015 Salam aleikom, bah bah! cheghadr delam tang shode bud vaseh in thread dashtam az awal ta akher in thread to motaaleh mikardam- alan chandta chize jadid yad gerefatam ke qablan nemidunestam. khob khoda ro shokr.. beh nazar mirese keh bacheha dige az in thread gozashtan...ye khorde khalwat shode inja...dash benyamin koja rafti? wsalam, Mahdi Benyamin reagierte darauf 1 Zitieren Link zu diesem Kommentar Auf anderen Seiten teilen More sharing options...
Benyamin Geschrieben 26. März 2015 Melden Teilen Geschrieben 26. März 2015 ﺳﻼﻡ ﺁﻗﺎ ﻣﻬﺪﻱ. ﻣﺎ اﻳﻨﺠﺎﻳﻴﻢ. ﺟﺎﻳﻲ ﻧﺮﻓﺘﻴﻢ! ﺁﺭﻩ, ﻛﻤﻲ ﺧﻠﻮﺕ ﺷﺪﻩ اﻳﻨﺠﺎ. ﻭﻟﻲ ﻧﮕﺮاﻥ ﻧﺒﺎﺵ اﻳﻦ ﺗﺮﻳﺪﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﮕﻪ ﻣﻴﺪاﺭﻳﻢ! ﺧﺪا ﺣﺎﻓﻆ ﺑﻨﻴﺎﻣﻴﻦ Zitieren Link zu diesem Kommentar Auf anderen Seiten teilen More sharing options...
Benyamin Geschrieben 1. Mai 2015 Melden Teilen Geschrieben 1. Mai 2015 Salam. منقلب شدن همسايه ابوبصير با یک جمله ی امام صادق(ع) ابوبصير مى گويد: يكى از اعوان و عمال سلاطين جور در همسايگى من زندگى مى كرد. اموالى را از راه حرام به دست آورده بود، منزلش مركز فساد و عيش و نوش و لهو و رقص و غنا بود و من در مجاورت او در رنج و عذاب بودم و راه چاره اى نمى يافتم . بارها او را نصيحت كردم ولى سودى نداشت . تا اين كه سرانجام روزى زياد اصرار كردم تا شايد برگردد، به من گفت : فلانى ! من اسير و گرفتار شيطان شده ام ، به عيش و نوش و گناه عادت كرده ام و نمى توانم ترك كنم . بيمارم ولى نمى توانم خودم را معالجه كنم . تو براى من همسايه خوبى هستى و من همسايه اى بدم . چه كنم اسير هوا و هوسم ، و راه نجاتى نمى يابم . وقتى خدمت امام صادق (ع ) رسيدى احوال مرا بر آن حضرت عرضه بدار، شايد برايم راه نجاتى سراغ داشته باشد.ابوبصير مى گويد: از سخن آن مرد متاءثر شدم . صبر كردم تا چندى بعد كه از كوفه به قصد زيارت امام صادق (ع ) به مدينه رفتم . وقتى خدمت امام شرفياب شدم ، احوال همسايه و سخنانش را براى آن حضرت بيان كردم فرمود: آنگاه كه به كوفه برگشتى ، آن مرد به ديدن تو مى آيد. به او بگو: جعفر بن محمد گفت :اخرج مما انت فيه و اءنا اءضمن لك الجنةاز گناهانت دست بردار كه من بهشت را براى تو ضامن مى شوم .ابوبصير مى گويد: بعد از اين كه كارهايم را انجام دادم به كوفه برگشتم . مردم به ديدنم مى آمدند و در اين ميان مرد همسايه نيز به ديدنم آمد. بعد از احوال پرسى ، خواست بيرون برود، اشاره كردم بمان با تو كارى دارم . وقتى منزل خلوت شد به او گفتم : من احوال تو را به حضرت صادق (ع ) عرض كردم . فرمود: وقتى به كوفه برگشتى سلام مرا به او برسان و بگو كه تو از گناه دست بردار و من بهشت را برايت تضمين مى كنم .پيام كوتاه امام آنچنان بر قلب آن مرد نشست كه شروع به گريه كرد. بعد از آن ، به من گفت : فلانى ! تو را به خدا سوگند جعفر بن محمد چنين گفت ؟ من قسم خوردم كه پيام مذكور عين سخن امام است . گفت : همين سخن مرا كافى است . اين را بگفت و از منزل بيرون رفت . تا چند روز ديگر از او خبرى نداشتم . روزى برايم پيام فرستاد كه به نزد من بيا با تو كارى دارم . دعوتش را اجابت كردم و به در خانه اش رفتم از پشت در مرا صدا زد و گفت : اى ابابصير! تمام اموال حرامى را كه به دست آورده بودم به صاحبانش رد كردم حتى لباسهايم را نيز دادم و الآن برهنه و عريان پشت در هستم . اى ابابصير! من به دستور امام صادق (ع ) عمل كردم و از تمام گناهان دست كشيدم .ابوبصير مى گويد: از توبه و دگرگونى مرد همسايه خشنود شدم و از تاءثير كلام امام به شگفتى افتادم ، به منزل باز گشته ، مقدارى لباس و غذا تهيه كردم و برايش بردم چندى بعد باز مرا خواست ، به منزلش رفتم ديدم بيمار و عليل است . تا مدتى بيمار بود و من مدتى او را عيادت و احوال پرسى و پرستارى مى كردم ، ولى معالجات سودى نداشت . تا اين كه روزى حالش بسيار بد شد و به حالت احتضار در آمد. بر بالينش نشسته بودم و او در حال جان دادن بود. ناگاه به هوش آمد و گفت :اى ابوبصير! امام جعفر صادق (ع ) به وعده اش وفا كرد. اين را گفت و دنيا را وداع نمود.بعد از چندى به سفر حج مشرف شدم و خدمت امام صادق (ع ) رسيدم يك پايم در دالان و پاى ديگرم در صحن خانه بود كه امام صادق (ع ) فرمود: اى ابوبصير! ما درباره همسايه تو، به وعده خودمان وفا كرديم و بهشت را كه برايش ضامن شده بوديم ، داديم .منتهى الامال ، ج 2، ص 86، بحارالانوار، ج 11، ص 146، المحجة البيضاء، ج 4، ص 263. wassalam Benyamin Zitieren Link zu diesem Kommentar Auf anderen Seiten teilen More sharing options...
abd Geschrieben 1. Mai 2015 Melden Teilen Geschrieben 1. Mai 2015 سلام؛ خب خبری نیست تو این "تریدتون" ، حوصله آدم سر میره بچه ها این کتاب خیلی احادیث قشنگی داره ، خلاصه اگر دوست داشتین دانلود کنید Benyamin reagierte darauf 1 Zitieren Link zu diesem Kommentar Auf anderen Seiten teilen More sharing options...
Benyamin Geschrieben 22. Mai 2015 Melden Teilen Geschrieben 22. Mai 2015 ﻣﻴﺪﻭﻧﻴﺪ ﺿﺮب اﻟﻤﺜﻞ "ﺳﺮﺵ ﺑﺮﻩ ﻗﻮﻟﺶ ﻧﻤﻴﺮه" اﺯ ﻛﺠﺎ اﻭﻣﺪﻩ? یا حسین... روی دستش، پسرش رفت، ولی قولش نه! نیزه ها تا جگرش رفت، ولی قولش نه! این چه خورشیدِ غریبی ست که با حالِ نزار، پای نعشِ قمرش رفت، ولی قولش نه! باغبانی ست عجب! آن که در آن دشتِ بلا، به خزانی ثمرش رفت ، ولی قولش نه! شیر مردی که در آن واقعه هفتاد و دو بار، دستِ غم بر کمرش رفت، ولی قولش نه! جان من برخیِ " آن مرد " که در شط فرات، تیر در چشمِ ترش رفت، ولی قولش نه! هر طرف می نگری نامِ حسین است و حسین، ای دمش گرم!! سرش رفت، ولی قولش نه! حسین جنتی میلاد با سعادت امام حسین ع مبارک ! abd reagierte darauf 1 Zitieren Link zu diesem Kommentar Auf anderen Seiten teilen More sharing options...
Benyamin Geschrieben 18. Juni 2015 Melden Teilen Geschrieben 18. Juni 2015 ﺑﺎ ﺳﻼﻡ. ﺑﻨﺪﻩ ﻓﺮا ﺭﺳﻴﺪﻥ ﻣﺎﻩ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﺰﻳﺰاﻥ ﺗﺒﺮﻳﻚ ﻣﻴﮕﻢ. اﻣﻴﺪﻭاﺭﻡ ﻣﺎﻫﻲ ﺳﺮﺷﺎﺭ اﺯ ﺑﺮﻛﺖ و ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﺧﺪاﻭﻧﺪ ﺭﻭ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ. اﻟﺘﻤﺎﺱ ﺩﻋﺎ... ﺑﺪﺭﻭﺩ و ﺧﺪا ﺣﺎﻓﻆ ﺑﻨﻴﺎﻣﻴﻦ Zitieren Link zu diesem Kommentar Auf anderen Seiten teilen More sharing options...
Benyamin Geschrieben 18. Juni 2015 Melden Teilen Geschrieben 18. Juni 2015 Zitieren Link zu diesem Kommentar Auf anderen Seiten teilen More sharing options...
Nicky Katharina Geschrieben 28. Oktober 2015 Melden Teilen Geschrieben 28. Oktober 2015 سلام بر هموطنان گرامی من متاسفانه اینجا رو تازه امروز کشف کردم!! این هم یک شعر بسیار زیبا در مدح مولا علی علیه السلام (سید علی موسوی گرمارودی) خجسته باد نام خداوند، نیکوترین آفریدگاران که تو را آفرید. از تو در شگفت هم نمی توانم بود که دیدن بزرگیت را، چشم کوچک من بسنده نیست: مور، چه می داند که بر دیواره ی اهرام می گذرد یا بر خشتی خام. تو، آن بلندترین هرمی که فرعونِ تخیّل می تواند ساخت و من، آن کوچکترین مور، که بلندای تو را در چشم نمی تواند داشت *** پایی را به فراغت بر مریّخ، هِشته ای و زلالِ چشمان را با خون آفتاب، آغشته ستارگان را با سرانگشتان، از سرِ طیبَت، می شکنی و در جیب جبریل می نهی و یا به فرشتگان دیگر می دهی به همان آسودگی که نان توشه ی جوین افطار را به سحر می شکستی یا، در آوردگاه، به شکستن بندگان بت، کمر می بستی *** چگونه این چنین که بلند بر زَبَرِ ما سوا ایستاده ای در کنار تنور پیرزنی جای می گیری، و زیر مهمیز کودکانه بچّگکان یتیم، و در بازارِ تنگِ کوفه...؟ *** پیش از تو، هیچ اقیانوس را نمی شناختم که عمود بر زمین بایستد... پیش از تو، هیچ خدایی را ندیده بودم که پای افزاری وصله دار به پا کند، و مَشکی کهنه بر دوش کشد و بردگان را برادر باشد. آه ای خدای نیمه شبهای کوفه ی تنگ. ای روشن ِ خدا در شبهای پیوسته ی تاریخ ای روح لیلة القدر حتّی اذا مَطلعِ الفجر اگر تو نه از خدایی چرا نسل خدایی حجاز «فیصله» یافته است...؟ نه، بذرِ تو، از تبار مغیلان نیست... *** خدا را، اگر از شمشیرت هنوز خون منافق می چکد، با گریه ی یتیمکان کوفه، همنوا مباش! شگرفیِ تو، عقل را دیوانه می کند و منطق را به خود سوزی وا می دارد *** خِرَد به قبضه ی شمشیرت بوسه می زند و دل در سرشک تو، زنگارِ خویش، می شوید اما: چون از این آمیزه ی خون و اشک جامی به هر سیاه مست دهند، قالب تهی خواهد کرد. *** شب از چشم تو، آرامش را به وام دارد و توفان، از خشم تو، خروش را. کلام تو، گیاه را بارور می کند و از نـَفـَست گل می روید چاه، از آن زمان که تو در آن گریستی، جوشان است. سحر از سپیده ی چشمان تو، می شکوفد و شب در سیاهیِ آن، به نماز می ایستد. هیچ ستاره نیست که وامدارِ نگاه تو نیست لبخند تو، اجازه ی زندگی است هیچ شکوفه نیست کز تبار گلخند تو نیست *** زمان، در خشم تو، از بیم سِترون می شود شمشیرت به قاطعیّتِ «سِجیّل» می شکافد و به روانی خون، از رگها می گذرد و به رسایی شعر، در مغز می نشیند و چون فرود آید، جز با جان بر نخواهد خاست *** چشمی که تو را دیده است، چشم خداست. ای دیدنی تر گیرم به چشمخانه ی عَمّار یا در کاسه ی سر بوذر *** هلا، ای رهگذاران دارالخلافه! ای خرما فروشان کوفه! ای ساربانان ساده ی روستا! تمام بصیرتم برخی چشم شمایان باد اگر به نیمروز، چون از کوچه های کوفه می گذشته اید: از دیدگان، معبری برای علی ساخته باشید گیرم، که هیچ او را نشناخته باشید. *** چگونه شمشیری زهراگین پیشانی بلند تو، این کتاب خداوند را، از هم می گشاید چگونه می توان به شمشیری، دریایی را شکافت! *** به پای تو می گریم با اندوهی، والاتر از غمگزایی عشق و دیرینگی غم برای تو با چشمِ همه ی محرومان می گریم با چشمانی: یتیم ِ ندیدنت گریه ام، شعر شبانه ی غم توست... *** هنگام که به همراه آفتاب به خانه ی یتیمکان بیوه زنی تابیدی وصَولتِ حیدری را دستمایه ی شادی کودکانه شان کردی و بر آن شانه، که پیامبر پای ننهاد کودکان را نشاندی و از آن دهان که هَرّای شیر می خروشید کلمات کودکانه تراوید، آیا تاریخ، به تحیّر، بر دَرِ سرای، خشک و لرزان نمانده بود؟ در اُحُد که گلبوسه ی زخم ها، تنت را دشتِ شقایق کرده بود، مگر از کدام باده ی مهر، مست بودی که با تازیانه ی هشتاد زخم، برخود حدّ زدی؟ *** کدام وامدار ترید؟ دین به تو، یا تو بدان؟ هیچ دینی نیست که وامدار تو نیست *** دری که به باغ ِ بینش ما گشوده ای هزار بار خیبری تر است مرحبا به بازوان اندیشه و کردار تو شعر سپید من، رو سیاه ماند که در فضای تو، به بی وزنی افتاد هر چند، کلام از تو وزن می گیرد وسعت تو را، چگونه در سخنِ تنگمایه، گنجانم؟ تو را در کدام نقطه باید بپایان برد؟ تو را که چون معنی نقطه مطلقی. الله اکبر آیا خدا نیز در تو به شگفتی در نمی نگرد؟ فتبارک الله، تبارک الله تبارک الله احسن الخالقین خجسته باد نام خداوند که نیکوترین آفریدگاران است و نام تو که نیکوترین آفریدگانی Zitieren Link zu diesem Kommentar Auf anderen Seiten teilen More sharing options...
Nicky Katharina Geschrieben 25. Juli 2016 Melden Teilen Geschrieben 25. Juli 2016 سلام برادران و خواهران عزیز کسی هست دورگه ایرانی-آلمانی باشه ؟ چند تا سوال میخواستم درباره پاسپورت و اینا بپرسم ... Zitieren Link zu diesem Kommentar Auf anderen Seiten teilen More sharing options...
Lies! Geschrieben 13. Dezember 2016 Melden Teilen Geschrieben 13. Dezember 2016 سلام برادران و خواهران عزیز کسی هست دورگه ایرانی-آلمانی باشه ؟ چند تا سوال میخواستم درباره پاسپورت و اینا بپرسم ... سلام علیکم خواهر بزرگوار بفرمایید : ) یا زهرا سلام الله علیها Zitieren Link zu diesem Kommentar Auf anderen Seiten teilen More sharing options...
Lies! Geschrieben 13. Dezember 2016 Melden Teilen Geschrieben 13. Dezember 2016 Salam alaykom liebe Geschwister, : ) Diesen Link setze ich hier weil es mehr an den Iranern gerichtet ist. Mir fehlen die Worte.... Ich denke die meisten werden verstehen warum. http://www.aparat.com/v/beoTZ اللهم عجل لولیک الفرج Zitieren Link zu diesem Kommentar Auf anderen Seiten teilen More sharing options...
Benyamin Geschrieben 15. Dezember 2016 Melden Teilen Geschrieben 15. Dezember 2016 Salam alaykom liebe Geschwister, : ) Diesen Link setze ich hier weil es mehr an den Iranern gerichtet ist. Mir fehlen die Worte.... Ich denke die meisten werden verstehen warum. http://www.aparat.com/v/beoTZ اللهم عجل لولیک الفرج Salam. Mir gefällt diese "Show", bei der bedauernswerterweise Theologen in der ersten Reihe sitzen, ganz und gar nicht! Wassalam Benyamin Agit62 und Lies! reagierten darauf 2 Zitieren Link zu diesem Kommentar Auf anderen Seiten teilen More sharing options...
Nicky Katharina Geschrieben 9. Mai 2017 Melden Teilen Geschrieben 9. Mai 2017 السلام عليكم دوستان ایرانی به نظرتون کاندیدای اصلح ریاست جمهوری امسال کیه؟ البته میدونم که رای مساله شخصی هست اما خوشحال میشم اگر بتونم نظر برادران و خواهران ایرانی در اینجا رو هم بدونم و ان شا الله استفاده کنم Ich möchte gerne wissen, wen ihr in die Wahlen am besten findet Ich weiß natürlich dass es eine private sache ist aber ich würde trotzdem gerne von den Ideen meiner Geschwister profitieren Zitieren Link zu diesem Kommentar Auf anderen Seiten teilen More sharing options...
Lies! Geschrieben 9. Mai 2017 Melden Teilen Geschrieben 9. Mai 2017 سلام علیکم ....دکتر احمدی نژاد بودند که ! از نظر بنده هیچ کدام، اما خب رای دادن مهم هست. آقای قالیباف شاید یا آقای رئیسی یا زهرا سلام الله علیها Zitieren Link zu diesem Kommentar Auf anderen Seiten teilen More sharing options...
Lies! Geschrieben 13. Mai 2017 Melden Teilen Geschrieben 13. Mai 2017 بنگر ز جهان چه طَرْف بربستم؟ هیچ، وَز حاصلِ عمر چیست در دستم؟ هیچ شمعِ طَرَبم، ولی چو بنشستم، هیچ من جامِ جَمَم، ولی چو بشکستم، هیچ Nicky Katharina reagierte darauf 1 Zitieren Link zu diesem Kommentar Auf anderen Seiten teilen More sharing options...
Lies! Geschrieben 14. Mai 2017 Melden Teilen Geschrieben 14. Mai 2017 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد ترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کس یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد تو را بر در نشاند او به طراری که میآید تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد به هر دیگی که میجوشد میاور کاسه و منشین که هر دیگی که میجوشد درون چیزی دگر دارد نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد بنال ای بلبل دستان ازیرا ناله مستان میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد بنه سر گر نمیگنجی که اندر چشمه سوزن اگر رشته نمیگنجد از آن باشد که سر دارد چراغست این دل بیدار به زیر دامنش میدار از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد چو تو از باد بگذشتی مقیم چشمهای گشتی حریف همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی که میوه نو دهد دایم درون دل سفر دارد MiniMuslima reagierte darauf 1 Zitieren Link zu diesem Kommentar Auf anderen Seiten teilen More sharing options...
itschtihad Geschrieben 15. Mai 2017 Melden Teilen Geschrieben 15. Mai 2017 Türkce dili Farsca dillinan cok farki var! Das ist Türkisch! Khodahafez Farsça türkçenin ile kürtçenin kombinasiyonu Persisch ist die Kombination aus türkisch und kurdisch Zitieren Link zu diesem Kommentar Auf anderen Seiten teilen More sharing options...
Agit62 Geschrieben 16. Mai 2017 Melden Teilen Geschrieben 16. Mai 2017 Salam, Türkce nerde örendiniz? Seid ihr azeri? از کجا ترکی رو یاد گرفتید؟ MiniMuslima reagierte darauf 1 Zitieren Link zu diesem Kommentar Auf anderen Seiten teilen More sharing options...
Lies! Geschrieben 21. Mai 2017 Melden Teilen Geschrieben 21. Mai 2017 خوشا ای دل بال و پر زدنتشعله ور شدنت در شبانگاهیبه بزم غمدیدگان تری، جان پر شرری، شعله ی آهیبیا ساقیتا به دست طلب گیرم از کف توجام پی در پیبه داد دل ای قرار دلمنوبهار دلم می رسی پس کی؟چو آن ابر نو بهار منبه دل شور گریه دارم من می توانم آیا نبارم من؟ Zitieren Link zu diesem Kommentar Auf anderen Seiten teilen More sharing options...
Lies! Geschrieben 24. Juni 2017 Melden Teilen Geschrieben 24. Juni 2017 یه روز یه باغبونی یه مرد آسمونی نهالی کاشت میونِ باغچه مهربونی می گفت سفر که رفتم یه روز و روزگاری این بوته یاسِ من میمونه یادگاری هر روز غروب عطرِ یاس تو کوچه ها میپیچید میون کوچه باغا بویِ خدا میپیچید اونایی که نداشتن از خوبی ها نشونه دیدن که خوبیِ یاس باعث زشتیشونه عابرای بی احساس پا گذاشتن رویِ یاس ساقه هاشو شکستن آدمای ناسپاس یاس جوون برگمون تکیه زدش به دیوار خواست بزنه جوونه اما سر اومد بهار یه باغبون دیگه شبونه یاسو برداشت پنهون ز نامهرما تو باغِ دیگه ای کاشت هزار سالِ کوچه ها پر میشه از عطرِ یاس اما مکان اون گل مونده هنوز ناشناس http://www.rmusici.ir/wp-content/uploads/2017/03/Shadmehr-Aghili-Gole-Yaas-128.mp3 Zitieren Link zu diesem Kommentar Auf anderen Seiten teilen More sharing options...
Empfohlene Beiträge
Deine Meinung
Du kannst jetzt schreiben und Dich später registrieren. Wenn Du ein Benutzerkonto hast, melde Dich bitte an, um mit Deinem Konto zu schreiben.
Hinweis: Dein Beitrag muss vom Moderator freigeschaltet werden, bevor er sichtbar wird.